ثبت خاطرات دختر قشنگم

دلنوشته مامان از کارها و شیطونیات

1399/1/3 0:27
291 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها خیلی دلم میخواد برات بنویسم.
از کارات بگم که وقتی میبینم چقدر شیرین و ناز شدی قند توی دلم اب میشه.
وقتی قدت به دستگیره در میرسه و باز میکنی خوشحالم از اینکه بزرگ شدی.
دستم را میگیری و جایی که میخوایی میبری  و کاری که میخوایی حتما باید انجام بشه وگرنه قهر میکنی و دراز میکشی زمین. حالا فرقی نمیکنه بیرون باشه یا خونه.
روزی هزار بار خدا را به خاطر داشتنت شکر میکنم.
قشنگ ترین لحطه های زندگی من در کنار تو بودنه. قشنگ ترین آهنگ زندگیم صدای ناز تو را شنیدنه. قشنگ ترین های من با توئه. تو واقعا تنها دلیل زندگیمی.
این روزها خیلی خوب میفهمی و من مات و مبحوط فهم و درکت هستم. حتی زمانی که خوابی دوست دارم بیام کنارت و تماشات کنم ولی مشغله زندگی و کارهای روزمره بعضی اوقات این فرصتو بهم نمیده.
با اینکه با تمام وجود نیاز دارم برم سر کار ولی فکر اینکه چندین ساعت در روز از تو دورم منو بیخیال کار میکنه. دختر قشنگم اینو بدون وقتی بزرگ شدی هیچ منتی روی سرت نیست چون من بهت محتاجم.

دختر نازم من عاشق شیطونیات هستم .
مخصوصا وقتی میذارمت روی مبل تا کارتون تماشا کنی و به کارم سر گرم میشم . بعد از یه مدت کوتاه که تو رو نگاه میکنم و میبینم از روی مبل رفتی توی صندلی غذا نشستی اول از ترس سنگ کوب میکنم بعدش کلی کیف میکنم که اینقدر وروجک و بلایی

میخوام از حرف زدنهات بگم . اولین کلمه مثل همه بچه ها مامان و بابا گفتی ولی جمله بعدی که گفتی و من دلم ضعف میکنه این جمله "چی شد ؟" هست که وقتی چیزی میفته یا کارتون تموم میشه خیلی ناز میایی میگی" چی شد ؟" ؟
جدیداً هم کلمه آب بده را یاد گرفتی و تا یه ظرف میبینی میگی آب بده. هر جا هم آب روی زمین ریخته باشه حتماً باید دست بزنی.
کلمه خ را وقتی لباست خیس میشه یا میخوایی چیزی بدی من بخورم استفاده میکنی البته به شکل غلیظش. آخ که هر چی از اداهات و شیطونیهات بگم کم گفتم . الان 22 ماهت شده . و کم کم داری میشی دو سال و من هنوز مبحوطم که چقدر زود گذشت. همین دیروز بود که برای اولین بار بغلت کردم. دختر شیرین و دوست داشتنی من. هزار بار خدا را شکر میکنم به خاطر داشتن تو.

 

پسندها (4)

نظرات (1)


3 فروردین 99 2:38
سال نوی شما مبارک