ثبت خاطرات دختر قشنگم

دلنوشته مامان در روز تولد سال 99

1399/7/20 18:03
172 بازدید
اشتراک گذاری

امروز تولدمه، ۴۳ سالگیم تموم شده ، داشتم فکر میکردم به گذر زمان و احساسم.
از وقتی ۴۰ سالگی را رد کردم خیلی همه چیزم فرق کرده .
دیگه مثل قبل حرفهای بقیه برام مهم نیست و توجهی به قضاوتهای بیخود اطرافیانم ندارم و فقط احساس خودم برام مهمه .
امروز داشتم فکر میکردم تنها داشته من ، خانوادم هستن. خواهر ها و برادرم که خدا را شکر و پدر و مادرم که سایشون بالای سرمه ولی خودم یه خانواده جدا و مستقل دارم. یه همسر که دوستم داره و با همه سختیها داریم با هم زندگی می کنیم و یه ثمره زندگی ، که قشنگ ترین لبخند خدا به منه. هانا دختر قشنگ من.
خیلی وقته حتی فرصت نکردم یه دلنوشته برای جگر گوشم بنویسم. کار روزمره همه ی توانم را گرفته ولی از این که ذره ذره بزرگ شدنش را میبینم لذت میبرم و شکر خدا میکنم و باهاش عشق میکنم .
دارم‌ تمام تلاشمو برای آینده دخترم‌ میکنم و همه سعیم را میکنم که زندگی خوبی براش درست کنم و در آسایش باشه. اینو میذارم تو وبلاگش تا وقتی بزرگ شد حس ۴۳ سالگی مامانش را بخونه  و اگه کم و کاستی را تو بزرگ شدنش احساس کرد بدونه مامانش تمام توانشو گذاشت ولی زمونه و زندگی وحشتناک سخت شده . ولی من هنوز امید دارم ، امید دارم به خدا و اینکه بالاخره تلاشهام جواب میده و پیش دخترم سربلند میشم.
باز هم دلم میخواد بهش بگم تنها دلیل زندگیمه و اگه با تمام سختی تلاش کردم مادر بشم و به دنیا بیارمش به خاطر اینه که در کنارم باشه و بودنش کمکم کنه که با تمام سختیها بجنگم و امیدم را از دست ندم.
در آخر خدا را به خاطر همه چی شکر میکنم.

عکسهای نیم سال اول 1399

پسندها (2)

نظرات (0)